آسناآسنا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
دینادینا، تا این لحظه: 4 سال و 1 ماه سن داره

آسنا و دینا

معماهاي کوتاه و جالب...

معمّاي اوّل شيب يک طرف پشت‌بام شيرواني شکلي، شصت درجه است و طرف ديگر، ۳۰ درجه است. خروسي روي اين پشت‌بام، تخم گذاشته است . تخم به کدام سمت پرت مي‌شود ؟   معمّاي دوم من دو سکّه به شما مي‌دهم که مجموعشان ۳۰ تومان مي‌شود. امّا يکي از آن‌ها، نبايد ۲۵ توماني باشد. چگونه؟   ...
10 دی 1391

معمای شماره 4: باهوش ترین پسر

زمانی پیرمردی زندگی می کرد که سه پسر داشت. از قضا پیرمرد بیمار شد و فهمید که به زودی مرگ به سراغش خواهد آمد. بنابراین پسرانش را نزد خود فرا خواند و به آنها گفت: هیچ راهی برای اینکه بتوانم خانه و مزرعه را بین شما تقسیم کنم، وجود ندارد. در این میان کسی که بتواند ثابت کند از همه باهوش تر  است خانه و مزرعه را به ارث خواهد برد. برای هر یک از شما در روی میز یک سکه است. کسی که بتواند چیزی بخرد و این اتاق را با آن پر کند، همه دارایی مرا به ارث خواهد برد. بزرگترین پسر سکه خود را برداشت و مستقیما به بازار رفت و چهارچرخه اش را پُر از کاه کرد. پسر دوم کمی بیشتر فکر کرد سپس او هم به بازار رفت و چندین کیسه پَر خرید. جوان ترین...
30 آبان 1391

معمای شماره 3: عبور از روخانه

شرح معما: مردی مجبور بود یک گرگ، یک بز و مقداری سبزی را از این طرف رودخانه به طرف دیگر ببرد. ولی قایق او آن قدر کوچک بود که فقط خودش و گرگ، خودش و بز و یا خودش و بسته سبزی در آن جا می گرفتند. مرد نمی دانست چه بکند. به نظر شما او چطور می تواند هر دفعه یکی از آنها را با خود ببرد به طوری که گرگ بز را نخورد و یا بز سبزیها را نخورد؟ جواب در ادامه مطلب... جواب معما: این معما دو تا راه حل دارد که من فقط یک راه آن را اینجا می نویسم. اول بز را با خود می برد. و تنها برمی گردد. بعد سبزیهایش را پیش بز می برد. و بز را بر می گرداند. بز را می گذارد و گرگ را بر می دارد و می برد. و تنها بر می گردد. و بالاخ...
26 آبان 1391

معمای شماره 2: جرعه ای آب برای کلاغ

شرح معما: روزی کلاغی بقدری تشنه اش شده  بود که به زحمت می توانست قارقار کند. او به سوی کوزه  بزرگی که روز قبل از آن آب خورده بود، پرواز کرد و روی لبه  آن نشست، ولی کوزه تقریباً خالی بود و فقط در ته آن کمی آب باقی مانده بود. کلاغ چند بار سعی کرد منقار خود را داخل آب کند، اما کوزه خیلی گود بود و منقار او خیلی کوتاه،در نتیجه موفق نشد. ولی درست در لحظه ای که نزدیک بود مأیوس شود، فهمید چه باید بکند. او چندین بار از لبه کوزه به باغ رفت و برگشت و در آخر کار در حالی که روی لبه کوزه نشسته بود، به آسانی آب می خورد. کلاغ برای اینکه بتواند آب بخورد چه کار کرد؟ جواب در ادامه مطلب... جواب معما : کلاغ شنها را دانه دا...
21 آبان 1391

معمای شماره 1: ماهیگیری

شرح معما: در یک روز خوب تابستانی دو پدر و دو پسر برای ماهیگیری به کنار دریاچه ای که به آن علاقه زیادی داشتند،رفتند. آنها تمام صبح را صرف گفتگو و ماهیگیری کردند و تا ظهرهرکس برای خودش یک ماهی گرفته بود. هنگام بازگشت،دو پدر و دو پسر خیلی خوشحال بودند،زیرا با وجودی که فقط سه ماهی گرفته بودند،هرکس برای خودش یک ماهی داشت. دو پسرودو پدرفقط سه ماهی داشتند وهیچ کس هم ماهی خود را گم نکرده بود.به نظرشما چطورچنین چیزی ممکن است؟ جواب در ادامه مطلب...   جواب معما: فقط سه نفر به ماهیگیری رفته بودند. یک پسر بچه،پدرش و پدر بزرگش:دو پسر و دو پدر. ...
18 آبان 1391
1